دلم گرفته

دیشب باهات حرف زدم . باز هم کوتاه . و این بار دعوام کردی . دعوا که نه . اعتراض ولی با لحن دلخور . هیچوقت نمیکردی . دنیا رو روی سرم خراب کردند .   

به خطایم معترفم . میدونم اشتباه کردم که هفته پیش سر زده و به قول خودت همینطوری زنگ زدم . نمیخوام یک ثانیه غم توی وجودت بشینه . اونوقت نزدیک بوده به خاطر زنگ زدن بی موقع من .... 

حالا فهمیدم چرا این چند روز اینقدر بی احساس شده بودی .   

 

  

                        

 

دلم گرفته . همیشه سعی داشتم برات بهترین باشم . همیشه خواستم بار از دوشت بردارم نه اینکه خودم زحمتی باشم برات . هیچوقت بی ملاحظه نبودم ، جز اون بار که زنگ زدم . خدا رو شکر میکنم که چیزی نشد . ولی از اینکه برات استرس ایجاد کردم دپرسم . 

ازت خواستم منو ببخشی . اینجا هم میخوام . هرچند اصلا نمیدونی همچین جایی هست .  

 

      

        عزیزترینم ... 

               با تمام وجود میخوام ازت  

  

                                                   ببخشم 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
رهام یکشنبه 13 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:40 ب.ظ http://roham1384.blogsky.com

اگرخوب یادم مونده باشه قراربودکه دیگه یواش یواش فراموشش کنی ولی علاوه براینکه اینجوری نشده یه جورای داری واسه اونی که دوسش داری مشکل هم ایجادمیکنی به قول معروف یبار جستی ملخک .دوبارجستی ملخک ولی بعدش چی ...
یه نفر مثل توپست قبلیت اونجوری ویه نفر هم مثل شما اینجوری فک کنم میشه افراط وتفریط

جمشید دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:02 ق.ظ http://jamshid.ir

سلام.

وبت رو دیدم. جالب بود.

از سایت من هم بازدید کن.

با تشکر

فرهاد دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 09:01 ق.ظ

happy your valentins day امیدوارم دیگه اینقدر خودتو به حالتی در نیاری که عشق حالت تکدی داشته باشه..تو یک پزشکی ،کسی که خوب وبد را بهتر از مردم عامی تشخیص میده ،فکر نکنم اونی که از تو دوری می جوید بخواد به روابط دوستانه اهمیت بده ورفیق راهت باشد .هرچند من نگرانت هستم ولی توصیه می کنم دست بکشی ..مواظب خودت باش

ممنونم . همیشه بهم محبت داشتی . اون از من دوری نمیکنه . شرایطش ایجاب میکنه . مگه وقتی توی شهرشون نیست اندازه دنیایی برام ابراز نگرانی و محبت نمیکنه ؟ مگه وقتی گریه میکنم صبورم نیست ؟ فکر میکنی اگه خانواده اش بفهمند با من رابطه داره چی میشه ؟

سرور دوشنبه 14 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:26 ب.ظ http://ssoorroor.blogsky.com

چاره ای برای دلت بکن..

چطور؟

شوالیه سه‌شنبه 15 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:16 ق.ظ

ازت خبری نیست...گمان نکنم خیلی سر حال و میزون باشی..من بچه خنگی نبودم اما به شدت دیر باور بودم...کوچولو بودم و خوب میدونستم همه آدمها مشترکات زیستی و حیاتی دارن اما باورم نمیشد که مثلا یک پزشک مریض بشه..حالا یاد تو که کردم اون فکر اومد تو سرم...

زنده ام . شکر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد