حرف زدیم...

پریشب بالاخره موفق شدم باهات حرف بزنم . بعد از ۳۶ روز .  

از خوشی داشتم میمردم . ۴۲ دقیقه حرف زدیم . دو شب پیشش با اس ام اس گفته بودی که یه شنبه شب بهت زنگ بزنم . چقدر میترسیدم از اینکه نتونم . دو تا از بچه ها اینجا بودند . با هزار کلک بیرون فرستادمشون تا بدون نگرانی با تو حرف بزنم .  

چقدر میترسیدم . بعد از این همه وقت میخواستم چی بگم ؟ تا ۲ دقیقه اول فقط میگفتیم چه خبر .....!  

                                  دوستت دارم    

  

        SIP2012654 - Woman with freshly purchased groceries

     

 از پریشب تا حالا که از خونه دور بودی ۵ بار باهات حرف زدم . از الان دلتنگتم . دوباره کی میشه باهات حرف زد ؟ امروز بهت نوروز رو تبریک گفتم . این یعنی یه انتظار دوری ... 

پارسال نوروز رو با هم بودیم . یادته ؟ دلتنگ اون روزم . با شوخی های سر عیدی . یادته ؟ عزیزترینم ،کی میایی ؟ انتظار باز گشتت رو دارم . هر چند باز هم جدایی در انتظارمونه .

 

هنوز هستم

روزها مثل برق و باد میگذرند . من تصمیم گرفته بودم فراموشت کنم . هنوز نتونستم . 

این روزها تمام تلاشم رو کردم که به دکتر فکر کنم . با وجودی که اون هم نیست ولی شاید بتونم با کمکش از تو فرار کنم . 

چند روز پیش یکی از دوستان دکتر احوال تو رو از من پرسید . خیلی مستقیم . و من با خونسردی جواب دادم . 

وای که چقدر دلم هواتو کرده ........