والنتاین ؟!

دلتنگ و گیجم . منتظر خبری هستم از تو . در عین حال نمیخوام بهت زنگ بزنم . نمیدونم چرا . کاملا بی دلیله ولی ازت دلخورم . از دیروز دپرسم . شاید چون وبلاگ نامزدت رو خوندم و والنتاینتونو درک کردم . شاید هم چون دکتر F رفته مسافرت و رابطه ما احتمالا تمام شد . پریشب 3 ساعت و نیم با هم حرف زدیم . بیشتر اون حرف زد . از خودش و خانواده اش گفت و اینکه الان به ازدواج فکر میکنه ، در حالیکه وقت با کسی بودنو نداره . و اینکه چقدر حرف پشت سرشه که با این و اون میپره در صورتی که نیست . پیش بینی میکرد که با رفتن من هم برامون حاشیه بسازند . از دوستهاش گفت ، دختر و پسر . و آخرش هم بهم گفت اعتراف ازش گرفتم ! حرفاش جالب بود . الان هم رفته . دلم میخواست رابطه ما ادامه پیدا میکرد . شاید بهانه ای بود برای فرار از تو . نمیدونم ادامه میده یا نه . با توجه به حرفهاش بعید میدونم .   

 

پریروز والنتاین بود . دلم از صبحش گرفته بود . دلم برات پر میکشید . نمیخواستم بهت زنگ بزنم . کاش میشد . گذاشتم اگه شد سپندارمذگان رو بهت تبریک بگم . اگه شد ....  

در هر حال..... 

      

                                   والنتاین مبارک عزیزم  

               

 

نظرات 7 + ارسال نظر
پیمان دوشنبه 28 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 01:36 ب.ظ http://aftabgardan.iranblog.com/

با سلام
وبلاگ زیبایی دارید. چنانچه مایل به تبادل لینک با من هستید ابتدا وبلاگ مرا با نام دلخواه خودتان در وبلاگ خود لینک کنید بعد در وبلاگم به من اطلاع دهید تا بلافاصله شما را لینک کنم.
با تشکر

فرهاد سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 07:57 ق.ظ

سلام رکسانا ی عزیز،روز عشاق و یا روز عشق ورزی «عید عشاق»مبارک باد هرچند روزش گذشت، ایام این مجال را نداد در ایام خودش این تبریک را نثار جانثاران ورهسپاران وادی عشق کنیم.اما زبان عشق همیشه ودرهمه روزها گویاست ورفتن به وادی عشق خالی از هیجان نیست حتی اگر بدانیم در انتها یک سراب در انتظار ماست.زیرا "عشق دوای هر دردی است!"

سرور سه‌شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 08:53 ب.ظ http://ssoorroor.blogsky.com

امیدوارم تا روز عشق ایرونی دوباره عشقت رو ببینی!

متاسفانه جواب اس ام اسم زو هم نداد . فقط دوباره آپ کرد .

شوالیه پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:12 ق.ظ

میدونی خانم دکتر...
همیشه برای تمام بهانه های آدمها برای با هم بودن و شادمان زیستن و تکثیر و انتشار خوبی و تقسیم و تسری تمام سادگیهاشون به دیده احترام نگریستم... ...از هر جنسی که باشند ...هم آدمهاش...هم بهانه هاش...هم اون خوبیها و دلبخواه هاشون...

کاش تمام لحظه هامون تکرار محبت بود....
کاش هیچوقت احساسهای شیرین تکراری نمیشدند..

شوالیه پنج‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 01:10 ق.ظ

کاش تکرار بشن اما تکراری نشن...می بینی چقدر تفاوت میکنه؟

فرهاد چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 10:12 ق.ظ

سلام رکسانا جان ،خوبی ؟خسته نباشی خانم دکتر عزیز، دوست نادیده ..من هرگاه به پی ام تو می رسم یه جوری علاقمند به بازگشت میشم مثل کسی که در حالت احتضار تا لبه گور رسیده،دوباره برگشت به عقب می کنه ، نازنین دوستم ..تو چرا نیستی ..وتو دیگه چرا ؟ کاش می تونستم نشانی ازتو داشته باشم تا درد دل هامو بهت بگم ..ساده وعامیانه خارج از نزاکت ادبی اینجوری بیشتر برای همدیگر مفهوم میشم ..رک وراست مثل درخت هایی که ایستاده می میرند ..برایت آرزوی زندگی توام با شادکامی دارم ..ومنتظر

رهام چهارشنبه 7 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 11:44 ق.ظ http://roham1384.blogsky.com

سلام
یه چند وقتی نبودم .خوبی ؟
هنوز هم که ....
خوب فعلا تابعد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد