بالاخره اومدی

 یکشنبه کشیک بودم . تازه از دیدن یه فیلم شدیدا احساسی فارق شده بودم .فیلم راجع به زن و مردی بود که در ۱۷ سالگی عاشق هم شده بودند ولی به خاطر تفاوتهای خانوادگی از هم جدا شدند . دختره نامزد کرد ولی پسر تصمیم گرفت به قولهایی که به دختر داده بود عمل کنه . دختر کاملا اتفاقی متوجه پسر شد . نامزدیشو به هم زد و برگشت . این فیلم اشک منو در آورده بود . دپرس شده بودم که یعنی میشه... ؟ یه دفعه تلفنم زنگ زد . A بود .گفت دم بیمارستانه و مگه نگفته بوده میاد و اومد زنگ میزنه،حالا اومده . 

رفتم پایین . دیدمش . کوتاه بود و ناکافی . یکی از بچه ها اومد و دیدمون و مجبور شدیم جدا شیم . رفتم بالا و او هم رفت... 

الان چند روزیه هر روز 2 3 بار حرف میزنیم ولی دیگه همو ندیدیم . امروز قرار بود بره ولی رفتنشو یه روز عقب انداخته . نمیدونم میبینمش یا نه . بهم هیچی از برنامه هاش نمیگه . فقط گفته کار واسش پیش اومده . گفته بازم بر میگرده . میدونم که وقتی بره دیگه حق ندارم باهاش حرف بزنم . کاش راهی داشتم . کاش... 

 گاهی شک میکنم که دوستم نداره . گاهی شک میکنم واسش فقط یه عاشقم که میمیره براش و او هم همونطوری که با همه مهربونه با منم رفتار میکنه .  

کاش میدونستم آخرش چی میشه . کاش بعد از رفتنش دنیام شیرین میموند . کاش تنهام نمیذاشت . کاش زودتر با هم روبرو شده بودیم . کاش... 

ای کاش

روزهای جالبی رو میگذرونم . A برگشته . از روزی که اومده هر روز باهاش حرف زدم و دیشب هم دیدمش . خیلی اتفاقی ! فقط حس کردم اومده بیمارستان . رفتم بیرون از پاویون و دیدمش . هر دومون به چشمهای هم زل زده بودیم . نمیتونستم حتی یه جمله درست بگم . از هم جدا شدیم بدون اینکه حرفی زده باشیم که ارزش گفتن داشته باشه و بدون اینکه سیر شده باشیم .  

امروز باز نزدیک بود دعوامون بشه . من حساس شدم و اون مثل همیشه وانمود میکنه هیچی رو جدی نمیگیره . وقتی گفتم اینطوری بودنت تو این شهر ، به این کمی به درد من نمیخوره گفت مگه فقط نمیخوای اون امانتیها رو بهم بدی ؟ میخواستم بگم یعنی نمیدونی تو قلب من چه خبره ؟

چیکار کنم باهاش ؟ گفته تا یه هفته میمونم . کمه ، خیلی کمه . تحمل دوری دوباره رو ندارم . کاش تو این مدت که هست میتونستم باهاش باشم . کاش محدودیت نداشتیم . کاش ممنوعیتی نبود . کاش میتونستیم بگیم چه حالی داریم . کاش سبک میشدیم . کاش....

مرسی که اومدی

هیچ فکرشو نمیکردم خدا اینقدر سریع جواب گریه هامو بده . خدا جونم مرسی مرسی مرسی . 

 

دیشب در ادامه خواب کذایی که خیلی خیلی غمین بود ، جهت آگاهی از احوال حضرت اجل ، sms ی کوتاه به سوی آن بزرگمرد ارسال نمودم که ایشان در جواب ابراز داشتند که شبانه قصد سفر به این سرزمین را دارند . بزرگی و زیبایی بالهای این حقیر و سرعت رویش آن در وصف نگنجد . خشنودی اینجانب نه فقط به سبب بازگشت یار ، که به علت شوق کودکانه حبیب بود که به فوریت خبر بازگشت خود را اعلام نمودند . اگرچه علیرغم حضور یار در این دیار هنوز آرزوی دیدارش در قلب این شکسته دل به قوت خود باقیست ، ولیکن بارقه های امید درخشانتر گشته اند .  

 

امیدوارم دل همه همیشه پر امید باشه . 

دیوانگی منو ببخشید !

زنگ زدم!!!!!!!!!

اون شب به A زنگ زدم . لحنش هول بود . از تلفنم نگران شده بود . منتظر یه خبر بود . هی میگفت چه خبر؟!!!!!! باورش نمیشد با وجود اینکه گفته بودم باهاش هیچ تماسی نمیگیرم فقط به خاطر دلتنگی زنگ زده باشم .  یه کم سر به سرش گذاشتم . انگار نه انگار که با دعوا جدا شدیم !!!!!!!!!! خوشحال شده بود . راضیم که به غرورم فکر نکردم . کاش میتونستیم احساسمونو بیان کنیم . کاش مجبور نبودیم دلمونو از خودمونم قایم کنیم . کاش.... 

چرا ما دوتا باید این عاقبتمون باشه ؟

دو راهی غرور و احساس

 ۲ روزه که تمام ذهنم رو اشغال کرده . نمیدونم باید فراموش کنم این انتظارو یا نه . میترسم تماس بگیرم . میترسم غرورم زیر پا گذاشته بشه . آخه بهش گفتم پاشو که از این شهر بیرون بذاره دیگه بهش زنگ نمیزنم . حالا موندم چی کار کنم ؟

خستگی و ‌دلتنگی

دلم گرفته . این کشیکهای پشت سر هم خسته ام کرده . گذشت اون روزهایی که همه دور و بری هام حسرت توانایی منو میخوردن و من با غرور میگفتم : من و خستگی؟محاله!سوخت من اتمیه!!!!!!!    

حالا از همه خسته ترم . حالا میفهمم سوختم فقط وجود آدمی بود که تنها کنارش بودن بهم روحیه ۷۲ ساعت نخوابیدنو میداد . انگار با رفتنش تمام انرژی منو هم برده . تا امروز به شوق برگشتنش تحمل کردم . الان نمیدونم انتظارم نتیجه ای هم داره ؟ یعنی ممکنه واسه اینکه لااقل یه خداحافظی کنه برگرده ؟  

 

 

گویی 

شب را پگاه نیست 

هر سو سکوت هست٬ 

                    سکوتی هراسناک 

  

 اینک تو رفته ای و نمی دانم  

 آیا کدام هلهله ات شاد می کند 

 آیا کدام عاشق صادق 

نام تو را شبانه 

در کوچه های شب زده 

                   فریاد می کند