عاشقان معشوق را فراموش می کنند .... دوستان نه .
اینجاست که باور میکنم : دوست داشتن از عشق برتر است .
آرزومند گرمای دست یک دوستم که فراموشم نکند . نه یک عشق که برایش تا طلوع مهتاب بمانم و با غروبش غروب کنم .
دلم از سنگ شده . خسته ام . میخوام شروع کنم به درس خوندن . میخوام واسه تخصص آماده شم . ولی کو انرژی . هر روز که تصمیم میگیرم بخونم انگار قرار نیست اتفاقی بیفته . چند شب پیش خواب دیدم نمره امتحاناتم رو دیده ام . تمام درسهایی که خونده بودم رو فقط ۱۰ گرفته بودم . کابوس وحشتناکی بود .
دکتر F باهام 3-2 بار تماس گرفته . یه کتاب پیشم داره . میخواد بگیره ازم ولی نمیفهمم چرا این دست و اون دست میکنه . اصلا نمیدونم چرا به من گفت این کتاب رو براش بخرم . ازش خوشم میاد . فقط به عنوان یک دوست . اما میدونم اون به این مساله علاقه ای نداره . اما رفتارهاش یک کم مشکوکه . کاش میتونستم جذبش کنم . الان دوست دختر سابق دکتر رو دارم میبینم . چطوره برم ازش بپرسم راهش چی بوده ؟!!!!!
میخوام از این به بعد برنامه های روزمره ام و برنامه هایی که برای آینده دارم رو اینجا بنویسم . شاید بتونه کمکم کنه که خستگیمو رها کنم .
چقدر خالی از A شده ام . چقدر با خالی شدن از A تنها شده ام .