دختر کنار پنجره تنها نشست و گفت
ای دختر بهار حسد می برم به تو
عطر و گل و ترانه سرمستی تو را
با هر چه طالبی بخدا می خرم ز تو
بر شاخ نوجوان درختی شکوفه ای
با ناز میگشود دو چشمان بسته را
می شست کاکلی به لب آب نقره فام
آن بالهای نازک زیبای خسته را
خورشید خنده کرد و ز امواج خنده اش
بر چهر روز روشنی دلکشی دوید
موج سبک خزید و نسیمی به گوش او
رازی سرود و موج به نرمی از او رمید
خندید باغبان که سرانجام شد بهار
دیگر شکوفه کرده درختی که کاشتم
دختر شنید و گفت چه حاصل از این بهار
ای بس بهارها که بهاری نداشتم
خورشید تشنه کام در آن سوی آسمان
گویی میان مجمری از خون نشسته بود
میرفت روز و خیره در اندیشه ای غریب
دختر کنار پنجره محزون نشسته بود
جهان انجمن شد بر تخت اوی از آن بر شده فره بخت اوی
به جمشید بر گوهر افشاندند مر آن روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین بر آسوده از رنج تن، دل ز کین
به نوروز نو شاه گیتی فروز بر آن تخت بنشست فیروزروز
بزرگان به شادی بیاراستند می و رود و رامشگران خواستند
نوروزتان پیروز
در ادبـیـات فارسی جشن نوروز را از زمان پادشاهی جمشید می دانند که چون جمشید برای خود گردونه بساخت ، در این روز بر آن سوار شد و جن و پرنیان او را در هوا حمل کردند و به یک روز از کوه دماوند به بابل آمد و مردم برای دیدن این امر در شگفت شدند و این روز را عید دانستند و برای یادبود ، آن روز در تاب می نشینند و تاب می خوردند.
سلام رکسانا جان ، خوشحالم که خودتو پیدا کردی ، خوشحالم ازاینکه با دست پر برگشتی وبیشتر از همه خوشحالم که جواب تمام آن چیزایی که بهش فکر نکرده بودی پیدا کردی.
و آغوشت٬
اندک جائی برای زیستن
اندک جائی برای مردن.
واگه میدیدمت منم٬
هر روز سال ازت یه عکس میگرفتم
روز آخر٬
که داریم خداحافظی میکنیم
یه قاب عکس بهت میدادم
که توش یه عالمه عکس توست
کوچولو کوچولو٬
کنار هم
یه سالی که نگاه کردهبودمت از پشت دوربین رو بهت واسه خداحافظی کادو میدادم.وتو عین عکس این دختره روی چمن ها غلت می زدی .
کاش خودمو پیدا میکردم . ممنونم که اومدی .
«یه ماجرای تلخ ناگزیرم
یه کهکشونم ولی بی ستاره
یه قهوه که هرچی شکر بریزی
بازم همون تلخی نابو داره...»*
*حامد عسگری
سلام رکسانا جان چرا آژ نمی کنی لااقل بگو حالتون خوبه ..بعد یه تقاضا داشتم می تونم آی دی ایمیل یا مسینجرتونو بدین براتون ژی ام بذارم یا اگه اعتماد داشتین شماره تلفنی ..واقعاْ نگرانتون هستم ...با تشکر فرهاد
سلام رکسانا خانوم وبلاگ قشنگی داری ولی چرا با غم همنشینی؟امیدوارم سال جدید با رکسانای جدید و طرز فکری نو و شاداب ببینمت.