چرا عادت نمیکنم؟

دلتنگیهام ادامه داره . خسته ام . دیشب نمیخواستم کشیک بایستم . دیگه طاقت بودن توی اون اتاق کوچک اورژانس رو ندارم . انگار دیوارهاش بهم فشار میاره . توی ذهن و دلم همه اش داره اسمش تکرار میشه . به محض اینکه یکی یه آهنگ میذاره یاد اون میفتم که شب آخرین کشیک مشترک چطور واسم رادیو گذاشته بود . وقتی میخندم با کسی باز یاد خنده هام باهاش میفتم . موبایلم رو که جا میذارم تمام صحنه های موبایل جا گذاشتنش جلو چشمم رژه میره . تحمل دوری چقدر سخته . تنها بودن توی اون اتاق رو نمیتونم تحمل کنم . زنگ میزنم بچه ها رو میکشم پایین . برام جالبه که اون اینقدر قویه . گاهی به به احساسش شک میکنم . Z میگه بی انصافم . هستم ؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد