مدتها از آخرین پستی که گذاشتم میگذره . تو این مدت یه کشیک فروختم . دیگه توان تحمل جای خالیشو نداشتم . الان 1 هفته است که کشیک ندادم . خدا رو شکر تمام شد .
24 آذر بازم باهاش حرف زدم . از زمین و زمان شاکی بود . کلی درد دل کرد . دلتنگیم براش لحظه به لحظه بیشتر میشه . جالبه که بابای Z منو با 4 ماه پیش مقایسه میکنه و میگه روحیه ات خیلی بهتره !!
امروز Z واسه همیشه رفت . هنوز هیچی نشده جاش خالیه . دیگه کسی از بچه ها نمونده . دلم واسش تنگ میشه .
امشب یه شب خاصه . شبی که تاریکترین و بلندترین شب ساله . برای دور هم نشستن و آجیل خوردن و غیبت کردن توی این شب ، 1 سال ، هر روز رو میشماریم . این 1 دقیقه بلندتر بودن بهانه ای شده واسه همدلی و محبت بیشتر بین ما ایرانیها . پارسال یه جمع اینترنی شلوغ رو تشکیل دادیم و با وجودی که بیمارستان بهمون اجازه نداد شب یلدا رو توی یکی از اتاقهای اساتید جشن گرفتیم . یادش بخیر . چقدر خوش گذشت و چقدر استرس داشتیم . الان هیچکدوم از اون دوستها نیستند . فقط منم و منم و من . جای تک تکشون خالیه . خصوصا A . پارسال اگه اون نبود نمیتونستیم مراسمو برگزار کنیم . کاش زمان ثابت بود . کاش آدمهایی که دوستشون داشتیم هیچوقت تنهامون نمیگذاشتند . دوستان هر جا که هستید :
یلداتون مبارک !
سلام دوست عزیز
جالب بود نوشته هاتون
اما یه کمی دلگیر بود
موفق باشی دوست عزیز
در پناه خدا
نوشته هات قشنگه.موفق باشی.کارهای من را هم ببین.