درد دوری

چقدر مسخره است که هر دردی که بهش دچار میشی رو به دوری از عشقت نسبت میدی . خنده دار تر اینه که اگه ببینیش دردت خوب میشه .  

یک بار همچین اتفاقی افتاد . شدیدا مریض بودم و خوب هم نمیشدم . دایما باهات تلفنی حرف میزدم . به سختی ! و تو نگرانم بودی . حاضر نبودی مسایلی که ناراحتت کرده بود رو بهم بگی . وقتی اعتراض کردم گفتی نمیخواستم ناراحت شی . رو بیماریت اثر میذاره . ۲ هفته ای شده بود که ندیده بودمت . که به هیح دارویی هم جواب نداده بودم . اون روز دیدمت . با دوستان مشترکمون بودی . نگران نگاهم میکردی . کلی سر به سرم گذاشتی و ظاهرا مسخره ام کردی . ازت جدا شدم . ۴ ساعت نشده بود که علایمم شروع کرد به بهتر شدن . لحظه به لحظه بهتر شدم . یادت هست وقتی بهت خبر دادم گفتی دنیایی شاد شده از بهبود من . و من از شادیت شاد بودم ٬ نه بهبودم . 

این روزها حس بیماری بهم غلبه کرده . یاد اون وقتها دایم اشک رو به چشمم میاره . نمیتونم از جام بلند شم و کشیکهام رو احتمالا مجبورم بفروشم . کاش اینجا بودی .

نظرات 1 + ارسال نظر
فرهاد دوشنبه 30 دی‌ماه سال 1387 ساعت 08:02 ق.ظ

سلام رکسانا ..خواهشاْ در بخش تنظیمات نظر دهی Anti flooding را غیر فعال کن (فقط می خوای ) یک تیک بزنی جلو غیر فعال که بشه در هر پست بیش از یک نظر داد ..می تونی امتحان کنی ..من نمی دونم کجایی ؟ چکار می کنی ..می خوام خوشحال باشی .قربانت فرهاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد