چقدر مسخره است که هر دردی که بهش دچار میشی رو به دوری از عشقت نسبت میدی . خنده دار تر اینه که اگه ببینیش دردت خوب میشه .
یک بار همچین اتفاقی افتاد . شدیدا مریض بودم و خوب هم نمیشدم . دایما باهات تلفنی حرف میزدم . به سختی ! و تو نگرانم بودی . حاضر نبودی مسایلی که ناراحتت کرده بود رو بهم بگی . وقتی اعتراض کردم گفتی نمیخواستم ناراحت شی . رو بیماریت اثر میذاره . ۲ هفته ای شده بود که ندیده بودمت . که به هیح دارویی هم جواب نداده بودم . اون روز دیدمت . با دوستان مشترکمون بودی . نگران نگاهم میکردی . کلی سر به سرم گذاشتی و ظاهرا مسخره ام کردی . ازت جدا شدم . ۴ ساعت نشده بود که علایمم شروع کرد به بهتر شدن . لحظه به لحظه بهتر شدم . یادت هست وقتی بهت خبر دادم گفتی دنیایی شاد شده از بهبود من . و من از شادیت شاد بودم ٬ نه بهبودم .
این روزها حس بیماری بهم غلبه کرده . یاد اون وقتها دایم اشک رو به چشمم میاره . نمیتونم از جام بلند شم و کشیکهام رو احتمالا مجبورم بفروشم . کاش اینجا بودی .
سلام رکسانا ..خواهشاْ در بخش تنظیمات نظر دهی Anti flooding را غیر فعال کن (فقط می خوای ) یک تیک بزنی جلو غیر فعال که بشه در هر پست بیش از یک نظر داد ..می تونی امتحان کنی ..من نمی دونم کجایی ؟ چکار می کنی ..می خوام خوشحال باشی .قربانت فرهاد