رفتن آزی

دیروز تصمیم گرفتم این وبلاگ را به عنوان یک دفتر خاطرات راه اندازی کنم.  

این مدت روزهای سختی رو گذروندم.سخت ترینش هم دیشب بود.دیشب یکی از عزیزترین دوستهام برای احتمالا همیشه ازمون جدا شد. تقریبا آخرین بازمانده بود.سوای من!۷ سال با هم بودیم.شیرین ترین اوقاتمونو با هم گذروندیم و الان فقط خاطره به جا مونده.  

هیچوقت یادم نمیاد لحظه جدا شدن از کسی گریه کرده باشم.ولی دیشب... 

 

یعنی ممکنه همدیگه رو فراموش کنیم؟