دور

        چون پاره سنگی عاشقم

                       به گنجشکی هراسان

        و هر بار ناامید

                       برمیگردم به خاک

                       برمیگردم به خویش

        ناامیدونیازمند      

        زبانه می کشداغوشم به سویت 

 

           از تو دور افتاده ام

                              از تو دور افتاده ام.... 

 

        در بی مجالی ولالی  

                      به کاغذ اتش رسیده می مانم.

        جداشده ای از نخ نگاهت

                               چون بادکنک ماه

        سالهاست ازکرشمه باران تو می گذرم

                               بی چتروبارانی

        درسایه پنهان می شوم درگریه پیدا  

  

                  هرچه هستم از تو دورم

                                      دور    دور....


به شما دوستان

فرهاد جان ؛ 

میگید دوستت نداره ؟ چی دیدید از دوست نداشتنش ؟ من به علاقه اش به خودم شک ندارم اما اگه شرایط خاصش به وجدانش اجازه محبت به منو نمیده باید رهاش کنم ؟ با وجود اون نامزد نامردی که به تعهدش پایبند نیست و وبلاگی داره که به A نشون داده و سراسرش عشق ظاهریشو بهش نشون میده من هم باید خودمو به بیتفاوتی بزنم و تنهاش بذارم ؟ پس تعهدم به احساسم چی میشه ؟ 

  

رهام جان ؛

میگی ساکت نمون . فکر میکنی اگه خودت بودی حرفی میزدی ؟ چی میگفتی ؟ چطور ثابت میکردی ؟ عشقت فکر نمیکرد از سر حسادت این تهمتها رو به نامزدش میزنی ؟ دلت میومد عشقت احساس شکست بکنه ؟ اونم به این بزرگی ؟ با اون همه غروری که اون داره ... ؟ وقتی حاضر نیست از سر غرور یکبار هم مشکلاتی که با اون داره رو به من بگه در حالیکه من میدونمشون چطور بهش بگم که از نامزدت بیشتر از خودت خبر دارم ؟ برای اینکه من دلگیر نشم A حتی از نامزدش پیش من حرف نمیزنه . اسمشو نمیبره . وقتی من هم حرفی میزنم عصبی میشه . حتی 3 روز پیش که بهم اعتراض کرد گفت « ممکنه جایی باشم نتونم بردارم . اونوقت مثل اون دفعه نزدیک بود آبروریزی شه .» اونوقت فکر میکنی من میتونم حرفی بزنم ؟ 

    

   

یکی از دوستانم درباره خودش چیزی بهم گفت که واقعا گیج شدم . هیچوقت توی راهنمایی به کسی اینقدر قفل نمیکردم . به هیچ کس هم نمیتونم حرفی بزنم . کاش اینجا بودی . تنها کسی هستی که حرفم رو میفهمی . تنها کسی که بی پروا درد دلهامو باهات میکردم بی اونکه شک کنم به عدم درکت . تنها کسی که اگه خطایی میکردم از نظرت پاک و مبرا بودم . کاش بودی که با کمک هم به دوستم کمک میکردیم . 

   

همیشه با تو که حرف میزدم حالم خوب میشد . جات خالیه عزیزم . 

                                   کاش بودی ... 

 

دلم گرفته

دیشب باهات حرف زدم . باز هم کوتاه . و این بار دعوام کردی . دعوا که نه . اعتراض ولی با لحن دلخور . هیچوقت نمیکردی . دنیا رو روی سرم خراب کردند .   

به خطایم معترفم . میدونم اشتباه کردم که هفته پیش سر زده و به قول خودت همینطوری زنگ زدم . نمیخوام یک ثانیه غم توی وجودت بشینه . اونوقت نزدیک بوده به خاطر زنگ زدن بی موقع من .... 

حالا فهمیدم چرا این چند روز اینقدر بی احساس شده بودی .   

 

  

                        

 

دلم گرفته . همیشه سعی داشتم برات بهترین باشم . همیشه خواستم بار از دوشت بردارم نه اینکه خودم زحمتی باشم برات . هیچوقت بی ملاحظه نبودم ، جز اون بار که زنگ زدم . خدا رو شکر میکنم که چیزی نشد . ولی از اینکه برات استرس ایجاد کردم دپرسم . 

ازت خواستم منو ببخشی . اینجا هم میخوام . هرچند اصلا نمیدونی همچین جایی هست .  

 

      

        عزیزترینم ... 

               با تمام وجود میخوام ازت  

  

                                                   ببخشم 

 

عشق ؟!

دوستم شرایطش یک کم بهتره . هر چند نزدیک بود دیروز خودشو به کشتن بده . من هم که دسترسی به هیچی نداشتم . داشتم میمردم . جالبه که ناپدریش از مادرش نگران تر بود . هنوز معلوم نیست چی میشه . بازم ازتون میخوام دعا کنید .  

 

   یک موضوع جدید :

دو شب پیش خیلی اتفاقی تصمیم گرفتم یک سر به وبلاگ نامزد A بزنم . با مطلب جالبی مواجه شدم . احتمالا ظهرش به پست قبلیش اضافه کرده بود . از مطلب برداشت کردم که با دوست پسر سابق قرار داره . شوکه شدم . اون همه عشقی که به A ابراز میکرد چی بود ؟ حس بدی داشتم . A همیشه دوست داشت با کسی ازدواج کنه که هیچ ارتباط غیر متعارفی در گذشته نداشته باشه . حالا چطور .... ؟  2 ساعتی که گذشت باز هم سر زدم . گیج بودم . دیدم اون مطالب پاک شده . یک پست خطاب به A اضافه شده بود که : عشق من ، زودتر بیا که چشم انتظارتم و با آغوش باز منتظرتم . 

 

    

     

  

همیشه به خاطر علاقه ای که به تو داشت دوستش داشتم . همیشه حسرت این رو میخوردم که با توست . الان با خوندن این دو مطلب ازش متنفر شدم . چطور تونست وقتی دیگری توی قلبش بود به تو جواب مثبت بده ؟ چطور میتونه با تو بازی کنه ؟ و تو چطور عاشقانه دوستش داری ؟ امیدوارم بار آخری باشه که این کار رو میکنه . و امیدوارم هیچوقت نفهمی . 

 

دوستت دارم . هر چند ازت دلگیرم . کاش میتونستم توی همه شرایط و همیشه کنارت باشم . کاش دوستم داشتی . کاش واقعا دوستت داشت .  

 

یک درد بزرگ

دارن زجرش میدن . دارن ذره ذره آبش میکنن و من هیچ کاری از دستم بر نمیاد . بهترین دوستمو دارن آزار میدن . خانوادش . دارن کاری میکنن که به خودکشی فکر میکنه . ۲ روز پیش واسم sms داده که خطرناکترین قرص چیه ؟ این چند روز هر بار باهاش حرف زدم از صداش فهمیدم که گریه کرده . همش بهش کنایه میزنن . مادرش بهش گفته ارزوشه دیگه نبیندش . بهش میگن مایه ننگی واسه خانواده . فقط واسه اینکه بدشانس بوده و دو تا ازدواج ناموفق داشته . که شوهر دومش فوت شده . که شوهر اولش بهش خیانت کرده و رفته با یک زن دیگه . پس مایه ننگه . پس اگه نباشه بهتره . اگه با اونیکه دوستش نداره وحتی ازش بدش میاد ازدواج نکنه فقط واسه اینه که لابد با یکی دیگه ریخته رو هم و میخواد آبروی اینا رو ببره . چی کار میتونم واسش بکنم ؟ شده مثل 100 سال پیش که دختر رو به زور میبردن سر سفره عقد . چرا آخه باید اینقدر بی انصاف باشن ؟ 

تو رو خدا واسش دعا کنید .  

 

صدات آرامم کرد

     

 

زندگی عجیب جالبه . خوشحالم . 

  

امروز دل رو به دریا زدم و بهت زنگ زدم . میخواستم ببینم خوبی یا نه . نمیتونستی حرف بزنی و چه احمقانه کوتاهش کردیم :

گفتی خبر خاصی شده ؟و گفتم باید چیزی شده باشه ؟ گویا موردی هست... اهم کوچیکی کردی که مفهومشو خوب میدونستم گفتم خوب پس کاری نداری ؟ گفتی نه و خداحافظی کردیم . 

به همین راحتی ! 

   

 آرامش دارم .لااقل صداتو شنیدم . ببخش که سر زده بود عشق من .