-
۸ روز گذشت
دوشنبه 23 دیماه سال 1387 10:45
میگویند دوری محبت عاشقان را بیشتر میکند و من هر لحظه در انتظار افزایش مهر توام . چه مهر تو در قلب من روز افزون است . ای مهربان من ؛ ۸ روز از آخرین گفتگوی ما میگذرد و من برای رسیدن ۶ روز دیگر لحظه شماری میکنم . آیا آتش عشق تو در قلبم خاموش میشود ؟ آیا فراموشی بر قلب ما سایه خواهد افکند ؟ آیا روزگار بر عشق ما پیروز...
-
باز هم یاد تو
جمعه 20 دیماه سال 1387 12:20
نمیدونم چی شده که اخیرا یاد اواخر خرداد افتادم و اون دعوای سخت... یادته ؟ ۲ هفته بود که گریه کار شب و روزم شده بود . من که هیچوقت پیش هیچکس گریه نمیکردم صبحها توی بخش نمیتونستم جلوی اشکهامو بگیرم . گریه من از روزی شروع شد که تو نیومدی بخش . ساعت ۹ شده بود و تو هنوز نبودی . فکر کردم خواب موندی . دلشوره داشتم . زنگ زدم...
-
این روزها
پنجشنبه 19 دیماه سال 1387 17:48
این روزها خسته ام . دلم بد جوری هواتو کرده . انگار بدون تو دارم میپوسم . کجایی آخه ؟ این روزها هر وقت تنها شدم بلافاصله بینهایت صداهایی رو که ازت توی mp3 player داشتم گوش کردم . روزهای اول خندیدم به موج شادی صدات . روزهای اول شاد شدم از اینکه با هم چقدر شادیم . روزهای اول لذت بردم از هیجان خنده ات . روز های اول مدهوش...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 16 دیماه سال 1387 21:29
-
آسمان آبی میشود!
دوشنبه 16 دیماه سال 1387 12:23
دیشب ساعت ۱۰:۳۰ بهش زنگ زدم . توی ماشین بود . صداش خیلی بهتر از هفته پیش بود . از تزش شاکی بود که باز هم مثل دفعات پیش اذیتش کرده بودند . بهش کلی خندیدم . حرص میخورد و من میخندیدم ! ازش پرسیدم که بهتری نه ؟ اوضاع بر وفق مراده ؟ و گفت خدا رو شکر . و من گیج شدم که باز نمیخواد بگه یا واقعا بهتره . هر چند همیشه وقتی از...
-
چرا؟
یکشنبه 15 دیماه سال 1387 22:04
دعا کنید زودتر خبری ازش بشه . بیشتر دلتنگشم تا نگران اما این بی خبری عذابم میده . امروز یکی از دوستهام گفت غیر قابل تحمل شدم . دعا کنید . یه روزی توی دعوا گفتی آخر این رابطه هیچی نیست . گفتی میدونستی آخرش این میشه . یادته ؟ ۲ هفته بود که مثل ابر بهار گریه میکردم . و تو عصبانی بودی که چرا نمیتونم جلوی اشکهامو بگیرم ....
-
آقای N
یکشنبه 15 دیماه سال 1387 17:39
روزی که رسیدم خونه همه درگیر اومدن مهمانها بودند . من هم سعی کردم در عین خستگی همکاری کنم . آقای N که اومد به توصیه مامان جان سعی کردم گرم و صمیمی برخورد کنم . اون هم بعد از یه مقادیری بحث قانونی یه دفعه گفت حالا بیاین بحث پزشکی کنیم . من هم با اقتدار گفتم نه ! سر شام کلی بهش تیکه انداختم . بیچاره . بعد از شام با بابا...
-
چی هستند این مردها !!!!!!!!
یکشنبه 15 دیماه سال 1387 01:07
این چند روز کنار خانواده تمام سعیم رو کردم که ظاهر شادم رو حفظ کنم . و امروز باز دلم وحشتناک هواشو کرده . عجیب تو فکرش بودم . هر لحظه انگار تو ذهنم اسمش تکرار میشه و من اصلا دنبال راه گریز نیستم . با تمام وجود صداش میزنم ، البته توی دلم اما ... کاش میشنید . مامانم میگن باهاش تماس نگیر . نامزدش نفرین میکنه . و من به...
-
خواستگار ؟!
دوشنبه 9 دیماه سال 1387 17:25
دیشب مامان زنگ زدند و گفتند روز چهارشنبه چون من دارم میرم خونه ، آقای N و خانواده میان خونمون . N وکیلمونه و مامان و بابا خیلی دوستش دارند . مجرد هم هست . من تا حالا ندیدمش ولی راستشو بخواین ازش اصلا خوشم نمیاد . به هم ریخته ام . میدونم منظوری درباره من داره و این ازارم میده . مسلما بدش نمیاد زن دکتر بگیره . اعصابم...
-
یک برخورد متفاوت
یکشنبه 8 دیماه سال 1387 13:30
دیشب مهمان داشتم و نتونستم ماجرای خواب و تماسم با A رو کامل بنویسم . ذهنم رو خیلی درگیر کرده . بعد از ظهر بود که بهش sms دادم . فوری جواب داد . توی sms هاش گفت که نمیتونه حرف بزنه . براش مهمه چی دیدم . 2 ساعتی که گذشت زنگ زد . بهم گفت "دلخور نشو . واسه اطمینان خودم میخوام ازت . قسم بخور اینایی که نوشتی راسته...
-
حالش حالم حالش خوب نیست...
شنبه 7 دیماه سال 1387 22:18
۲ روز بود که هر شب با یک کابوس از خواب بیدار میشدم . حال A توی خوابم بد بود . امروز دوباره این کابوس رو دیدم . نتونستم تحمل کنم و بعد از ظهر بهش sms زدم . حال روحیش خوب نیست . نگرانشم . میگه شخصیه . اصرار نکن بگم . کاش کاری از دستم بر میومد . خدایا کمکش کن .
-
التماس دعا
شنبه 7 دیماه سال 1387 14:58
دیشب توی پاویون شدیدا بحث معرفی مریض های شب بود و ملت استرسی ! این شد که من راه افتاده بودم و دعای morning report آموزش میدادم ! اموزشش به شما هم امیدوارم ثمربخش باشه . التماس دعا . رب اشرح لی صدری و یسرلی امری و احلل عقدتا من لسانی و افقهو قولی
-
خدایا راهنماییم کن
شنبه 7 دیماه سال 1387 11:35
باز هم دو دلم . دیشب تصمیم گرفتم رهاش کنم . احساس اینکه اون هم دوستش داره و اولویت با اونه باعث این تصمیم شد . اما حالا شنیده ام مریضه . جالبه که دیروز و پریروز حال عمومی خرابی داشتم بدون هیچ توجیه علمی ! دلم پر میکشه براش . کاش کنارش بودم . مثل همیشه براش دارو میبردم . واسه اینکه مواظب خودش نیست غرغر میکردم . و...
-
انتظار
پنجشنبه 5 دیماه سال 1387 14:33
منتظرت هستم عزیزترینم . بیا . زودتر بیا . و فراموش نکن قلبی که اسیر توست فقط با یاد توست که تپیدن را فراموش نکرده است . زودتر بیا .
-
بهبود روحیه
پنجشنبه 5 دیماه سال 1387 12:23
تصمیمم یک کم عوض شد . صبر میکنم تا ببینم خدا چی میخواد . میگذارم ذاتم و فرشته درونیم هدایتم کنه . از خدا هم میخوام هر چیزی که به نفع هر سه مونه برامون پیش بیاره . و مسلما برام A از هر کسی مهمتره . امیدوارم خدا نا امیدی ها و گیج شدنهامو ببخشه . به هر حال من هم انسانم ! فقط خدایا ؛ ازت تقاضا میکنم برام مثل همیشه نشونه...
-
سر در گمی
چهارشنبه 4 دیماه سال 1387 19:40
با یه مساله جدید مواجه شدم . در حالیکه شدیدا دلتنگم یکی از دوستهام آدرس وبلاگ نامزد A رو بهم داد که برای فضولی خوبه !!!! من هم در اولین فرصت رفتم و خوندم . بار اول خیلی سر سری و در نتیجه حس فوق العاده بدی داشتم . همه اش love بود . و من نا امید از اینکه مگه میشه A دوستم نداشته باشه ؟ مگه میشه 2 نفر رو همزمان دوست داشته...
-
ناامیدی نزدیکه
یکشنبه 1 دیماه سال 1387 22:42
کم کم دارم احساس ناامیدی میکنم . انگار دیگه بریدم . انگار دیگه توقع دیدنش رو ندارم . تواناییم کم شده . هر چند هنوز سعی میکنم بایستم و قوی باشم . امکانش هست کنار هم باشیم ؟ الان ۳۲ روزه که رفته و ۵ هفته است که ندیدمش . موندم که چطور دوام آوردم . دیگه حوصله هیچی رو ندارم . هنوز باید امیدوار باشم ؟ امروز زنگ زدم بهش ....
-
یلدا
شنبه 30 آذرماه سال 1387 12:06
مدتها از آخرین پستی که گذاشتم میگذره . تو این مدت یه کشیک فروختم . دیگه توان تحمل جای خالیشو نداشتم . الان 1 هفته است که کشیک ندادم . خدا رو شکر تمام شد . 24 آذر بازم باهاش حرف زدم . از زمین و زمان شاکی بود . کلی درد دل کرد . دلتنگیم براش لحظه به لحظه بیشتر میشه . جالبه که بابای Z منو با 4 ماه پیش مقایسه میکنه و میگه...
-
چرا عادت نمیکنم؟
پنجشنبه 21 آذرماه سال 1387 10:41
دلتنگیهام ادامه داره . خسته ام . دیشب نمیخواستم کشیک بایستم . دیگه طاقت بودن توی اون اتاق کوچک اورژانس رو ندارم . انگار دیوارهاش بهم فشار میاره . توی ذهن و دلم همه اش داره اسمش تکرار میشه . به محض اینکه یکی یه آهنگ میذاره یاد اون میفتم که شب آخرین کشیک مشترک چطور واسم رادیو گذاشته بود . وقتی میخندم با کسی باز یاد خنده...
-
باز طاقتم طاق شد !
دوشنبه 18 آذرماه سال 1387 13:33
این روزها اونقدر آدمای مختلف دورم رو گرفتن که نمیتونم یه کلمه بنویسم . جالبه که همه دپرسن ! به قول یکی از دوستان خونه من شده کلبه احزان . هر کی میاد تو چشماش گریونه و وقتی میره هم ! خودم هم این مدت که وضعم تعریفی نداشت . اگه کسی تو اتاقم نبود گریه امونم نمداد . جمعه شب رکورد جدیدی زدم ! از ساعت ۱۱ شب گریه کردم تا ساعت...
-
چقدر میشه تحمل کرد ؟
دوشنبه 11 آذرماه سال 1387 22:27
دیگه دارم خسته میشم . امروز M تا میتونست بهم حرف زد . فقط به این دلیل که حاضر نشدم به اون پسر عوضی که 3 سال سر کارش گذاشته بود و بعد با اردنگی بیرونش کرد زنگ بزنم تا اون صداشو بشنوه . یک روز در میون کشیکم و وقتی بر میگردم خونه باید بشینم پای دپرسیهای خانم . تا اینجاش مشکلی ندارم ولی وقتی حتی به آهنگی که گوش میدم هم...
-
امیدوارم نبرم!
شنبه 9 آذرماه سال 1387 12:13
این روزها خیلی جالب شده ام . اصلا بهش فکر نمیکنم . دیروز فکر میکردم چقدر این مدت برام زود و همونقدر دیر گذشته . انگار 1 ماهه رفته . انگار خیلی دوره . هر روز به صداش گوش میکنم و به حرفای بانمکش میخندم . ولی گریه نمیکنم . دیشب کشیک اورژانس بودم . جالب بود که اصلا به یادش نبودم تا اینکه صبح اومدم بالا توی پاویون و متوجه...
-
التماس دعا !
پنجشنبه 7 آذرماه سال 1387 21:06
الان یک هفته است که رفته . بودنش نعمتی بود هر چند ۲ بار بیشتر ندیدمش . عوضش تا میتونستم باهاش تلفنی حرف زدم . این روزها توی بیمارستانی هستم که این آخریها کلی خاطره جمع کردیم . خدا رو شکر میکنم که سرم اونقدر شلوغ هست که فرصت فکر کردن بهشو پیدا نمیکنم . هر چند وقتی برمیگردم توی پاویون اشکم سرازیر میشه . گفته بر میگرده ....
-
بالاخره اومدی
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1387 22:02
یکشنبه کشیک بودم . تازه از دیدن یه فیلم شدیدا احساسی فارق شده بودم .فیلم راجع به زن و مردی بود که در ۱۷ سالگی عاشق هم شده بودند ولی به خاطر تفاوتهای خانوادگی از هم جدا شدند . دختره نامزد کرد ولی پسر تصمیم گرفت به قولهایی که به دختر داده بود عمل کنه . دختر کاملا اتفاقی متوجه پسر شد . نامزدیشو به هم زد و برگشت . این...
-
ای کاش
شنبه 25 آبانماه سال 1387 14:22
روزهای جالبی رو میگذرونم . A برگشته . از روزی که اومده هر روز باهاش حرف زدم و دیشب هم دیدمش . خیلی اتفاقی ! فقط حس کردم اومده بیمارستان . رفتم بیرون از پاویون و دیدمش . هر دومون به چشمهای هم زل زده بودیم . نمیتونستم حتی یه جمله درست بگم . از هم جدا شدیم بدون اینکه حرفی زده باشیم که ارزش گفتن داشته باشه و بدون اینکه...
-
مرسی که اومدی
پنجشنبه 23 آبانماه سال 1387 02:00
هیچ فکرشو نمیکردم خدا اینقدر سریع جواب گریه هامو بده . خدا جونم مرسی مرسی مرسی . دیشب در ادامه خواب کذایی که خیلی خیلی غمین بود ، جهت آگاهی از احوال حضرت اجل ، sms ی کوتاه به سوی آن بزرگمرد ارسال نمودم که ایشان در جواب ابراز داشتند که شبانه قصد سفر به این سرزمین را دارند . بزرگی و زیبایی بالهای این حقیر و سرعت رویش آن...
-
زنگ زدم!!!!!!!!!
پنجشنبه 16 آبانماه سال 1387 00:17
اون شب به A زنگ زدم . لحنش هول بود . از تلفنم نگران شده بود . منتظر یه خبر بود . هی میگفت چه خبر؟!!!!!! باورش نمیشد با وجود اینکه گفته بودم باهاش هیچ تماسی نمیگیرم فقط به خاطر دلتنگی زنگ زده باشم . یه کم سر به سرش گذاشتم . انگار نه انگار که با دعوا جدا شدیم !!!!!!!!!! خوشحال شده بود . راضیم که به غرورم فکر نکردم . کاش...
-
دو راهی غرور و احساس
دوشنبه 13 آبانماه سال 1387 19:48
۲ روزه که تمام ذهنم رو اشغال کرده . نمیدونم باید فراموش کنم این انتظارو یا نه . میترسم تماس بگیرم . میترسم غرورم زیر پا گذاشته بشه . آخه بهش گفتم پاشو که از این شهر بیرون بذاره دیگه بهش زنگ نمیزنم . حالا موندم چی کار کنم ؟
-
خستگی و دلتنگی
شنبه 11 آبانماه سال 1387 17:03
دلم گرفته . این کشیکهای پشت سر هم خسته ام کرده . گذشت اون روزهایی که همه دور و بری هام حسرت توانایی منو میخوردن و من با غرور میگفتم : من و خستگی؟محاله!سوخت من اتمیه!!!!!!! حالا از همه خسته ترم . حالا میفهمم سوختم فقط وجود آدمی بود که تنها کنارش بودن بهم روحیه ۷۲ ساعت نخوابیدنو میداد . انگار با رفتنش تمام انرژی منو هم...
-
neck mass
سهشنبه 7 آبانماه سال 1387 22:25
دیشب کشیک بودم . خوشبختانه کشیک بدی نبود. به غیر از اونایی که توی اورژانس دیدم کلا 12 مریض خوابوندیم . یکیشون یه مرد 74 ساله با توده گردنی بود به اندازه 10*10 . توده اش mobile بود و بدون درد و تندرنس .ظرف 15 روز اینقدر شده بود . بهش نمیخورد لنف نود باشه . ظاهرا بدخیم بود . قرار شد امروز ct scan شه . بیچاره پیرمرد ،...